پرش به مطلب اصلی

چطوری یاد گرفتم از بمب نترسم و اپلای کنم؟

مهدی لطفیان
مهدی لطفیان
کارشناسی ارشد

اسم دانشگاه شریف و اپلای، چندین ساله که به هم گره خورده. از داستان‌های خیالی و تعریف‌های اقوام در رابطه با دعوت‌نامه و التماس‌های اساتید خارجی برای جذب دانشجوها با خانه و ماشین آخرین مدل گرفته، تا آمارهای حقیقی از محل کنونی رتبه‌های برتر کنکور و المپیاد که درصد خیلی کمی‌شون هنوز در ایران هستن. اما بریم یک بار از اول، این سؤال به ظاهر بدیهی رو با هم بررسی کنیم.

اپلای بکنم یا نه؟

شاید یکی از مهم‌ترین سؤالاتی که شما قراره در این چهار پنج سال بهش پاسخ بدید، همینه. متأسفانه یا خوشبختانه، راه موفقیت از رشتهٔ کامپیوتر شریف از قبل کشیده شده. شما بعد از ورود به رشتهٔ کامپیوتر درس می‌خونید و معدل‌تون رو بالا نگه می‌دارید، کم‌کم وارد فضای پژوهش می‌شید و یکی دو تا مقاله می‌نویسید، بعد اپلای می‌کنید و ارشد یا دکترا رو در دانشگاه سطح بالای جهان شروع می‌کنید. در نهایت هم استاد دانشگاه یا پژوهشگر شرکت‌های بزرگی مثل گوگل، اپل و متا (فیس‌بوک) می‌شید. صدها نفر این راه رو تا حالا رفتن و به موفقیت رسیدن. پس چرا ما برای رسیدن به این جامعهٔ موفق تلاش نکنیم؟

واقعیت اینه که ماها یک نفر نیستیم؛ یک تفکر، یک سلیقه و یک دیدگاه واحد به زندگی نداریم. پس چطور یک راه می‌تونه برای همهٔ ما بهترین باشه؟

هر سال عدهٔ زیادی بدون کوچک‌ترین فکری دربارهٔ دیگر راه‌های موجود، با تمام توان در همین مسیر حرکت می‌کنن. مبادا که ذره‌ای حواس‌پرتی، اون‌ها رو در این مسابقهٔ بی‌پایان عقب بندازه. عدهٔ زیادی هم به‌خاطر عقب‌تر ماندن در رقابت، خودشون رو سرزنش می‌کنن و سرخورده می‌شن.

با همهٔ این حرف‌ها، اکثراً قراره دنباله‌روی همین مسیر باشیم. چون خودمونیم دیگه، حرکت خلاف جریان واقعاً سخت و ترسناکه. خودم هم از این قاعده مستثنی نبودم و تا مدت زیادی این مسیر رو دنبال می‌کردم. پس حداقل به یک سری نکات توجه کنیم که اگر یکی از همون اول به من می‌گفت، کارم خیلی راحت‌تر می‌شد.

غصه نخور، قضیه خیلی شانسی‌تر از این حرفاست!

به مرور با یک سری معیار درست یا غلط آشنا می‌شید که گفته می‌شه باعث می‌شه اپلایتون بهتر شه و به اون هدفی که تعیین شده، برسید. معدل بالا، تدریس‌یاری، پژوهش با استادهای معروف دانشکده، اینترنشیپ خارجی، مقاله و چیزهایی از این دست.

فارغ از تأثیر هر کدوم از این‌ها، موفقیت در همه‌شون –در نهایت ویزا گرفتن و…– تا حد خوبی شانسیه. آدم‌های کمی موفق می‌شن تو همهٔ موارد، کم‌نقص عمل کنن و اپلای بی‌نقصی داشته باشن. حتی معلوم نیست این به‌ظاهر بهترین اپلای‌ها، آیندۀ بهتری در هدف مشخص‌شده داشته باشن یا نه.

پس چه بهتر که دست از مقایسه و سرزنش خودمون به‌خاطر عقب موندن تو هر کدوم از این معیارها برداریم و سعی کنیم تو مسیر خودمون بهترین عملکرد رو داشته باشیم.

ثانیه‌ها ارزش ندارند، پس از جادهٔ خاکی نترسیم...

بعضی کارها در معیارهای معروف نمی‌گنجه. کار کردن در شرکت‌های مختلف ایرانی، کارهای هنری، ورزشی و علوم انسانی از این دسته هستن.

در نگاه اول، وقت شما رو تلف می‌کنن و باعث می‌شن از معیارهای اصلی عقب بیفتید، اما آدم‌های بسیاری –از جمله خود من– با همین جاده‌های خاکی، مسیر جالب‌تری برای زندگی‌شون پیدا کردن. حتی آدم‌هایی که به مقصد خاصی هم نرسیدن، بدون هیچ عقب‌ماندگی خاصی، با کمی تلاش و دید بازتر به مسیر اصلی برگشتن.

پس شاید بهتر باشه فرصت‌های جالبی که براتون پیش میاد رو از دست ندید و امتحان کنید. در بدترین حالت هم با اولین بریدگی، به اتوبان برمی‌گردید.

مسیر رو از اینی که هست محدودتر نکنیم!

یکی از استادان به دوستان حرف قشنگی زده بود؛ گفته بود اجازه نده استاد دکترات تو رو انتخاب کنه، بلکه تو استاد دکتراتو انتخاب کن. اتوبان مستقیم موفقیت با وجود محدودیت‌هاش، انتخاب‌های ریزی هم جلومون می‌ذاره که از دست دادن‌شون به احتمال زیاد باعث می‌شه ناخواسته، زندگی‌مون تو مسیری بیفته که هیچ علاقه‌ای بهش نداریم. انتخاب گرایش علمی، استادهایی که قراره باهاشون پژوهش کنید، درس‌هایی که قراره بردارید، اینترنشیپ‌هایی که شاید برید و در نهایت کشور و استادی که براش اپلای می‌کنید، از این دست انتخاب‌ها هستن. اتوبان به شما حکم می‌ده هر بار گزینه‌ای رو انتخاب کنید که باعث می‌شه بیفتید تو لاین سبقت و سریع‌تر به اون آرمان‌شهر برسید. فیلدی که اپلای راحت‌تری داره، استادی که دانشجوهاش بهتر اپلای می‌کنن و غیره. درسته که این مورد هم باید از معیارهای انتخاب باشه، اما نکتهٔ مهم اینه که حواس‌مون باشه لاین سبقت برامون مثل دویدن روی زمین پر از میخ نباشه. چون سال‌ها قراره رو این زمین بدویم، پس شاید مسیر طولانی‌تر ولی جذاب‌تر، گزینهٔ خیلی بهتری باشه.

درگیر کلیشه‌ها نشیم

به زودی تعدادی معیار از چپ و راست به گوش‌مون می‌رسه که ما رو به آرمان‌شهر نزدیک‌تر می‌کنن، اما اثبات و منبع خاصی براشون نداریم.

بهترین راه برای فرار از این کلیشه‌ها، ارتباط مستقیم با افرادیه که مسیر مورد نظر شما رو طی کردن. سال‌بالایی‌ها، اپلای‌کرده‌ها، استادها و کارکنان شرکت‌های بزرگ، همگی از این افراد هستن که در هر مرحله می‌تونن معیارهای درست‌تری برای شما تعریف کنن. (حرف دانشجوی دو سال بزرگ‌تر موفق، الزاماً برای اپلای درست نیست. همون‌طور که دانشجوی سال اول دکترا در استنفورد، برای استاد شدن دید کاملی نداره.)

تنها بودن تو مسیر بهترین گزینه نیست!

پذیرش این حرف برای دانش‌آموزانی که تا این‌جا فقط خودشون و کتاباشون بودن، شاید خیلی راحت نباشه. اما تنها قدم گذاشتن تو مسیر پر از سراشیبی‌ای که پیش رو دارید، ممکنه قوی‌ترین‌ها رو هم از پا دربیاره. زحمت‌هایی که ممکنه به‌خاطر تغییر سیاست کشورها و بمب‌هایی که بدترین موقع رو کشور ریخته می‌شن، بر باد برن. پس شاید بهتر باشه دوستان و همراهانی در این مسیر داشته باشیم تا هر موقع کم آوردیم، کمک کنن. تا حتی از بمب هم نترسیم و همچنان جلو بریم. (مشخصاً فیلم‌های کوبریک هم همیشه کمک‌کننده‌ان!)

چند کلامی با اندک مرددان

در نهایت اگر گروه دوم هستید و به اتوبان اطمینان ندارید، یا گروه اول بودید و بعد از مدتی به اتوبان شک کردید، کارشناسی بهترین زمان برای کشف مسیر زندگیه. کارهای عجیبی که می‌خواید طبق علاقه‌تون انجام بدید، هرچند ممکنه با معیارهای لحظه‌ای دانشگاه، شما رو عقب‌افتاده حساب کنن، اما در نهایت چیز عجیبی از دست ندادید. پیدا کردن این‌که از زندگی چی می‌خواید و این خواسته‌ها کجا و چگونه به‌دست میان، از سخت‌ترین و جالب‌ترین کاوش‌های زندگیه. جایگاه شما به‌عنوان دانشجوی کارشناسی برای این کاوش، بهترینه. کاوشی که ممکنه بعد یک ماه یا بیست سال به نتیجه برسه، اما هیچ‌وقت از زمانی که صرف پیدا کردنش کردید پشیمون نمی‌شید. مثال‌های بی‌شماری هم همیشه هستن از آدم‌هایی که در مسیرهای بسیار متفاوت از مسیر اصلی، به موفقیت‌هایی رسیدن که در مخیلهٔ هیچ‌کس جا نمی‌گرفت. (البته این وسط اینم بگم که اگر نمی‌خواید گزینهٔ اپلای رو از دست بدید، بهتره خیلی معدل‌تون رو پایین نیارید که جبرانش سخته.)

حرف آخر

متن بالا شاید در نگاه اول خیلی شبیه نصیحت‌نامه باشه، اما در حقیقت بیشتر درد دل کسیه که چند سالی از شما بزرگ‌تر بوده و دوست داشته این‌ها رو همون اول بهش می‌گفتن. تا شاید اگر هم قبول نکنه، ولی حداقل به‌عنوان دغدغه در گوشهٔ ذهنش نگه داره و گاه‌گاهی بهش سر بزنه. من هم مثل شما هنوز اول راهم و قراره تفکراتم باز هم بارها و بارها در طول مسیر دگرگون شه و طبیعتاً این عقب‌موندن نیست، بلکه شگفت‌انگیزیِ زندگیه. حالا نوبت توئه که مسیر خودت رو انتخاب کنی؛ ذوق چه کاری رو داری؟ تا دیر نشده برو امتحان کن!